نوشتن به اندازهی تاریخ تمدن بشری قدمت دارد. به قدمت زبانهای باستانی. باستانیان مینوشتند برای اینکه سخنهایشان جاودانه بماند. روی سنگی یا پوستی مینوشتند که یکبار نوشته شود که نخواهند هربار آنرا برای همه بگویند، یا برای دیگرانی که در جاهای دیگر هستند، یا برای آیندگان. آنگاه اندیشه آمد و صاحبان اندیشه نوشتند برای گسترش اندیشه. اگرچه سقراط حکیم ادبیات شفاهی داشته و فقط سخن میگفته است، ولی شاگردانی هم داشته که اندیشههای او را بنویسند و امروز ما سقراط را بشناسیم. «آخرین دفاع سقراط» به قلم افلاطون، یکی از مهمترین آن متنهاست. یا رسالههایی دربارهی جمهور و زیبایی و مانند اینها که دربارهی جامعه و مردم و امر زیبا و عشق و دوستی و کشورداری و سیاست و اقتصاد و بسیاری از این مسایل است.
از اهمیت متنها که بگذریم، این روزها به توفیق متنها فکر میکردم. اینکه رسالههای یونانیان چقدر در پیشبرد اندیشهی امروز نقش داشته، و یا متنهای فیلسوفان و دانشمندان چقدر اهمیت داشته که بگذریم، اما شاید این مدل متنها را همگان نخواندهاند و نمیخوانند. اما متنهایی هست که بسیاری از مردمان آنرا خواندهاند.
از وقتی که جایی خواندم کتاب «شازده کوچولو» ی آنتوان دو سن-اگزوپری در دنیا بیش از ۲۵۰ میلیون جلد چاپ شده است، به چرایی توفیق این متن فکر میکنم.
امروز صبح در حالت خواب و بیدار و هنوز از رختخواب بیرون نیامده، در تلگرام به مادموازل بلانش پیام میدهم که:
– سلام خوبی؟ یه متنی میخوام بنویسم دربارهی توفیقِ متن. به نظرت چه کتابهایی بیشترین اقبال رو در تاریخ بشریت داشتند؟
– سلام! شیلی زلزله ۷ ریشتری اومده!
– کجاش؟
– نمیدونم! الان که بیدار شدم همخونهام گفت.
چون داستانی دربارهی شیلی نوشتهام (عینکِ سالوادور که زیر چاپ است و در نمایشگاه کتاب میتوانید آنرا خریداری کنید اسمایلی 😀 اینجا محل تبلیع خوبیست این وسط)، لابد دوستانم فکر میکنند که همهی اخبار مرتبط با شیلی را در اسرع وقت با من درمیان بگذارند. نگاه کردم دیدم در نزدیکی بندر والپاریزو (محل تولد سالوادور آلنده) در ۸۰ کیلومتری سانتیاگو پایتخت شیلی، زلزله ۷ ریشتری آمده است.
به بحث بازمیگردیم. مادموازل بلانش به ادعایم دربارهی مهمترین متنِ معاصر اشاره میکند آن هم به کنایه و طنز.
– حقوق بشر 🙂
چون نوشته بودم به نظرم مهمترین متن (تکست) تاریخ معاصر، بیانیه جهانی حقوق بشر است. اما مادموازل بلانش خیلی زود، جدی میشود و نظرش را میگوید.
– قرآن و انجیل
– خب دیگه؟ غیر از این دوتا.
– کتابهای شعر
– میدونی بیشترین کتابی که در دنیا به غیر از قرآن و انجیل خوانده شده، چی بوده؟
– نه
– شازده کوچولو
اشک در چشمانِ مادموازل بلانش جمع میشود. البته از ایموجیهایی که میفرستند اینگونه مستفاد میشود. ولی شاید انتظارشو نداشت یا شاید هم هیچوقت فکر نمیکرد که این کتاب انقدر در میان مردمان خواهان داشته است.
– چه جالب! اونم خودش یه قرآنه. ندیدی آخونده توی فیلم مارمولک هم میخوندش؟
– بعد از شازده کوچولو، داستانهایی مثل ماجراهای دنکیشوت، ارباب حلقهها و هری پاتر
– اره! دنکیشوت هم خودش یه قرآن بوده. اتفاقا دیشب میخوندم که فیتز جرالد این کتاب رو مثل قرآن میخوندتش. ولی دنیای قدیم رو نمیخوای به حساب بیاری؟
– از دنیای قدیم داده نداریم ولی میشه تصور کرد که قرآن و انجیل در طول تاریخ همیشه پرمخاطبترین بودهاند. خب! تعبیرت از قرآنگونه بودنِ شازده کوچولو رو برام بگو. همچنین دنکیشوت. ولی میخواستم بیشتر دربارهی شازده کوچولو بنویسم. چی داره که این متن از یک نویسندهی معمولی، انقدر مردم رو تشنهی خودش کرده؟
– سهل و ممتنع
مادموازل بلانش به همین دو واژه بسنده میکند و حوصلهی گفتگو ندارد. دو ساعت و نیم از ایران عقبتر است و صبحاش از من زودتر. آنجا صبح کلهی سحر است. ولی با وعدهی فرستادنِ نسخهی فرانسوی به همراه نقاشیهای نویسنده -چاپ گاییماغ- میتوانم او را بفریبم و به گفتگو بکشانمش.
– بگو چرا شازده کوچولو برات جالبه. کلیدواژههای جذابیتاش رو بگو.
– حس میکنم شازده کوچولو مصداق آیهی شریفهی «الذین یومنون بالغیب» هستش. حالا این زیادی تعبیر آخوندییه ولی کلیدواژههاش میشه عشق و متافیزیک.
– توی این داستانهای پرمخاطب، همهشان سوررئال هستند. اینکه میگی یومنون بالغیب، یاد فیلم «بیگ فیش» تیم برتون افتادم.
– ندیدمش ولی چه اسم جالبی! یاد خواب خیلی جالبم افتادم. یه بار که عاشق بودم خواب دیدم یه ماهی خیلی بزرگ در آب های خیلی شفاف زندگی میکرد ماهی اندازه ی یک استخر بود. بعد یه گربه کوچیک به استخر نزدیک شد و ماهی از استخر برون جست و گربه و گرفت و سرِپا خورد. و بعد مثل آدم روی دمش ایستاد و رفت نشسست در آفتاب تا گربه هضم بشه.
– فیلم رو ببین عالیه. دربارهی روایت دیگرگونه از زندگیست. روایت سوررئال از زندگی رئال. خب! دیگه چی؟ توفیقِ شازده کوچولو؟
– دلایل روانشناختی، ادبی، تاریخی، و غیرهی زیادی میشه براش برشمرد.
– برای هزارتا کتاب دیگه هم میشه دلیل برشمرد. دلایل نمیخوام! این همه مردم با این دلایل این کتاب رو انتخاب نکردند که همه بخوانندش.
– خب مهمترین نکتهش از نظر من سهل و ممتنع بودنشه.
– سهل و ممتنع یعنی چی؟ توضیح بده.
– یعنی با سادهترین ابزار گفتار، مسایل بغرنج فلسفی رو توضیح داده. حتی میشه گفت با زبان کودکانه. از همون مثال کلاه یا فیل درون مار بوآ بگیر تا روباه، تا دوستی، تا گل رز، تا عشق چیست و چرا آسمان زیباست. و میشه گفت تمام مسائل انسانی رو مطرح کرده. از نظر داستانی هم جذابه
– داستانش چرا جذابه؟
– چون مثل افسانه است. شاید هری پاتر و ارباب حلقهها هم برای همین محبوبند.
– چون سوررئال است؟
– سوررئال که میگی یاد سالوادور دالی و نقاشی های مهوعاش میافتم آخه! :))
– خب بگیم ماورایی. ویژگی داستان کلاسیک رو داره. افسانهایه. داستان روزمره نیست.
– برو از میرزا بپرس مثل اینکه چیزهای جالبی میگفت راجع به این که آدمها به دنیای تخیل تمایل دارند. تالکین دربارهاش تحقیق کرده ظاهرا.
گفتگوی من و مادموازل بلانش کمی بیشتر ادامه مییابد که از حوصلهی بحث خارج است. بهش میگویم که میخواهم مطلبی که مینویسم دیالوگی باشد. میگوید مثل «دنیای سوفی»؟
میرزا را پیدا نمیکنم. هروقت او را لازم دارم یا در مترو است یا در اتوبوس شب، یا در کافهای در نزدیکی بولوار مونتپارناس، که اینترنت نداره نشسته است و پا روی پایش انداخته و پاریسیهای رهگذر را مینگرد و یا به پیادهروی شبانه رفته است! بحث پیرامون تالکین و تحقیقاش را به مطلبی دیگر وامیگذارم.
آنتوان دو سن-اگزوپریِ خلبان، تجربهی جالبی داشته است. در کتاب مینویسد که میخواسته نقاش شود و بزرگترها او را درک نکردند و خلبان شده. ولی نقاشی هم میکند. نقاشی، دنیای تخیل اوست. او را از زمین میکَنَد و به آسمان میبَرَد. مثل هواپیما. تجربهی درکِ آسمان بیکران از هواپیما مانند تجربهی معراج است. تنهایی در بیکران. و وقتی یکبار هواپیمایش را به خاطر نقص فنی در وسط بیابان در افریقا مینشاند، ساعتها تنهایی را در بیکرانگی آسمان و زمین تجربه میکند. نقاشی میکشد. شخصیت میآفریند. غَیب را خلق میکند. با یک شخصیت ماورایی از سیارهای دور وارد دیالوگ میشود که در باب عشق و هستی گفتگو میکنند.
مردمان، داستانهای ماورایی را بیشتر دوست دارند. واقعیتهای فرازمینی را. حال چه ماورایی فانتزی باشد مثل هری پاتر، یا ماورایی برخورد خیر و شر از ازل تا ابد در دنیاهای موازی باشد مثل نوشتههای تالکین. یا اینکه خبر از ماوراهای زیبایی بدهد که انسان را از زمین بلند میکند و او را به آسمان میکشاند تا بیکرانگی آنرا تماشا کند.
ای بستگانِ تن به تماشای جان روید
کآخر رسول گفت تماشا مبارکست
مثل قرآن و انجیل، که همچنان موفقترین متنهای تاریخ بشریت هستند. از این دوکتاب در مجموع نزدیک ۷ میلیارد جلد چاپ شده است. یعنی ۲۸ برابر کتاب شازده کوچولو.
یاد بحث «تجربهی نبوی» دکتر سروش میافتم که از جنس همین تجربههاست. تنهایی در کوه، که امر ماورایی را در تنهاییها میتوان از نزدیکتر دید.
به قول آن رهبان بودایی،
«نزدیکترین چیز به خداوند، سکوت است.»
راستی، امروز روز برگزیده شدن پیغمبر است. سکوت، تنهایی، امر ماورایی و بیکرانگی. چقدر از این واژهی «پیغمبر» خوشم میآید.
عیدمان مبارکست.
م.ش.
توفیق یک امر تاریخی و زمان دار است. متونی در برهه ای هرگز توفیق نیافتند و زمانی دیگر همه گیر شدند. تعداد نسخه هم نمی تواند نشان توفیق باشد. چرا که قدیم جمعیت کمتر بوده و متون مهم و موفق به اندازه ی بی ارزش ترین متون هم خواننده نداشته اند.
مثال نقض ادعای شما، داستانهای هزارویکشب است که هم در قدیم مورد اقبال عمومی بوده است و هم امروز. همچنین کتابهایی مثل مثنوی و امثالهم که آن، هم شبیه قرآن است هم پر است از داستان های گوناگون. / طرح مساله ی امرِ توفیقِ متن هم از دیدگاه ماست که در عصر حاضر زندگی می کنیم یعنی اینکه امروز یا در عصر معاصر چه متونی موفق بوده اند. فارغ از این موضوع که قرآن و انجیل به طور پیوسته موفق بوده اند و به نظرم متونی مثل شازده کوچولو هم پیوستگی توفیق خواهند داشت در آینده.
ضمن ِ سوالهایی که برام ایجاد شد چقدر لذت بردم از خوندنش👌