امروز ۲۲ بهمن است، چهلمین سالگرد انقلاب اسلامی در ایران. انقلابی که در نفی نظام موجود، با همهی کاستیها و ضعفهایش بهراه افتاد. اما یک انقلاب، فقط با «نفی» بوجود نمیآید. هرچه هم نظام موجود ناکارآمد، ستمگر و بیدادگر باشد، نفی آن به یک انقلاب کلاسیک به معنای مدرن آن منجر نمیشود. مواد و مصالح «ایجابی» هم نیاز است. و آن مواد و مصالح ایجابی، فراتر از وعدههای انتخاباتی، و شعارهای سیاسی است. مواد و مصالح «ایجابی» باید هم پایهی نظری قوی داشته باشد هم پتانسیل عملی. یعنی هم بتواند در درون تک تک افراد جامعه، انقلاب ایجاد کند، و هم بتواند در صحنهی اجتماعی، تودهها را بسیج کند. این مجموعه اهداف، تنها از «ایدئولوژی» بر میآید.
اندرو هیوود در مقدمهی کتاب «ایدئولوژی سیاسی» مینویسد:
گاهی چنان تصور میشود که سیاست، جدال محض برای قدرت است. اگر این گزاره درست باشد، ایدههای سیاسی تنها پروپاگاند هستند -فُرمی از واژگان یا مجموعهای از شعارها که برای رٱی جمع کردن یا جلب حمایت عمومی استفاده میشود. در اینصورت ایدهها و ایدئولوژیها تنها ویترینی برای بوتیک سیاست است که واقعیتهای عمیقتر زندگی سیاسی را پنهان میسازد.
درواقع داستان، جدیتر از این حرفاست. ایدئولوژی، نقشهای مهمی در جامعهی سیاسی بازی میکند. هیوود سه مورد از نقش ایدئولوژی را چنین لیست میکند :
ایدئولوژی :
یک: درک سیاسی را ساختارمند میکند (میسازد) همچنانکه اهداف را معین میکند و اکتیویسم (کنشگری سیاسی) را الهام میبخشد.
دو: طبیعت نظامهای سیاسی را شکل میدهد.
سه: همچون گونهای از ملات (سیمان) اجتماعی عمل میکند.
با این حال، ایدئولوژی، گونهی خاصی از اندیشهی سیاسی است که با علوم سیاسی و فلسفه سیاسی تفاوت دارد. میتوان گفت مفهومی بسیار چابک و چالاک است و از هرگونه ساختار تعریفی میگریزد. در میان معناهایی که به ایدئولوژی اطلاق میکنند، هیوود این مفاهیم را لیست کرده است :
یک نظامِ باورِ سیاسی
دستگاهی کنشمحور از ایدههای سیاسی
ایدههایی مبنی بر حکومت یک طبقهی اجتماعی خاص
دیدگاه جهانی یک گروه اجتماعی یا یک طبقه خاص اجتماعی
ایدههای سیاسی که منافع یا طبقات اجتماعی مختلف را به هم متصل میکند
ایدههایی که میان ستمدیدگان یا مستضعفان، خودآگاهی کاذب میپراکند
ایدههایی که یک فرد را در موقعیت یک زمینهی اجتماعی قرار میدهد و در درون او حس جمعگرایی به یک نظامی از ایدهها ایجاد میکند
یک دکترین همهجانبهی سیاسی که انحصار حقیقت را ادعا میکند
دستگاهی متشکل از ایدههای سیاسی انتزاعی و بسیار سیستماتیک
ایدئولوژی بسی فراتر از دستورالعمل سیاسی برای ادارهی کشور، و ادارهی جامعه است. ایدئولوژی پیش از آنکه ایدهای سیاسی معطوف به قدرت باشد، ایدهای سیاسی معطوف به ملت است. مردم را بسیج میکند. چه به صورت فردی و چه به صورت اجتماعی بر مردم تٱثیر میگذارد و آنها را دگرگون میکند. اول فرد را دگرگون میسازد، سپس جامعه را، و در پایان، حرکت عظیم و یکپارچهای برای رسیدن به یک هدف واحد صورت میگیرد. انقلاب، رقابت سیاسی-انتخاباتی یا منازعهی گروههای مختلف مردم نیست. انقلاب یک کل است، یک کل ایجاد میکند. «همه در برابر هیچ».
انقلاب ایران، محصول دو رودخانهی اندیشهی سیاسی مجزا بود که به هم پیوستند: فقه سیاسی شیعی و مشروطهخواهی که به یک ایدئولوژی تبدیل شد، که در تقابل با سیاستهای رژیم حاکم، کمکم کنشگری آغاز کرد و موفق به بسیج نیروها شد. قطره قطره جمع گردد وانگهی دریایی از سیلاب شود.
انقلاب ایران، محصول ایدئولوژی است. ایدئولوژی انقلاب ایران، به اندازهی ایدئولوژی انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه قدرت داشت. به اندازهی ایدئولوژی بسیج کنندهی هیتلر گسترده بود. اینکه چگونه دستگاهی از نظریههای سیاسی، توسط رهبرانی بزرگ به کنشهای عظیم سیاسی منجر میشوند، امری شگفتانگیز است. «وحدت کلمه» کلیدواژهای راهبردی برای بسیج نیروها در انقلاب ایران بود. (البته دربارهی ماهیت ایدئولوژی انقلاب ایران، بحث بسیار است، که به فقه سیاسی شیعی از زمان مبارزات شیعیان زیدیه تا انقلاب مشروطه باز میگردد. این بحث در این مقال نگنجد.)
میرحسین موسوی در بیانیه شماره ۱۶ به خوبی تٱثیر انسانساز ایدئولوژی را بیان میکند:
نشانههای بزرگی یک ملت شبیه به صفاتی است که از یک انسان رشید انتظار میرود. کسی که آرمان ندارد هیچ نمیارزد، اما کیست که بتواند در عین آرمانگرایی ارتباط خود را با واقعیتها از دست ندهد؟ یک انسان رشید؛ و یک ملت بزرگ.
به عنوان مثالی دیگر صفت شجاعت را در نظر آورید. شهامتی که یک انسان رشید (مثلا یک پدر در دفاع از فرزندش) نشان میدهد همراه با هیاهو نیست، مانع از دوراندیشی و مستلزم قبول هزینههای بیدلیل نیست، اما هولانگیزتر و اثرگذارتر از زور بازوی دیگران است. آیا مشابه این کیفیت را در شجاعتی که مردم ما به نمایش میگذارند مشاهده نمیکنید؟
به عنوان مثالی دیگر انعطاف یک انسان رشید به معنای وادادگی نیست، بلکه بدان معناست که او برای رسیدن به مقصود خود پر از راهحلهای گرهگشاست.
به عنوان مثالی دیگر به صبر و متانتی که در حرکت مردم وجود دارد نگاه کنید؛ خواستههایشان را چنان با حوصلهای زندگی میکنند که گویی میتوانند صد سال آنها را زندگی کنند؛ حوصلهای که مخالفانشان را خسته کرده است، حوصلهای که از رشد حکایت میکند.
و به عنوان مثالی دیگر انسان رشید کسی است که اعتماد به نفس دارد؛ یعنی نسبت به ارزشهای وجودی خود آگاه است. برای زمانی طولانی ما اینگونه نبودیم. سرهای ما فروافتاده بود. دو قرن وابستگی خودباوری را از ملت ما گرفته بود، تا این که انقلاب ترمیم این باروی فروریخته را آغاز کرد؛ ولی آیا بلافاصله به این هدف رسیدیم و عمق روح خود را از آن لطمههای تاریخی پاک کردیم؟ پس چرا وقتی هنرمندانمان در جهان مورد تحسین قرار میگرفتند متعجب میشدیم؟ انگاری احتمال هم نمیدادیم که از ایرانی هنری سر بزند، یا اگر بدبین بودیم بیباور به آن که ممکن است کمترین نکته قابلستایشی در ما وجود داشته باشد به دنبال ردپای توطئه میگشتیم. آیا اگر یک انسان رشید هم مورد تحسین قرار گیرد اینگونه واکنش نشان میدهد؟ یا او از فضائل خویش آگاه است، به قدری که تمجیدها نه جانش را ذوقزده میکند و نه مسیرش را تغییر میدهد.
اما ایدئولوژی، آنسوی دیگر هم دارد: فروپاشی. ایدئولوژی انقلاب روسیه به فروپاشی رسید. ایدئولوژی فاشیسم هیتلری به جنگافروزی رسید که خودش را نابود کرد. در قرن بیستویکم، شاید دوران ایدئولوژیهای انقلابی به پایان رسیده باشد. اما پروندهی فروپاشی آنها همچنان باز است. فروپاشی ایدئولوژیهای انقلابی، یعنی ناکارآمدی آنها در بسیج مردم. یعنی دیگر نمیتواند وحدت ایجاد کند و یک کل بسازد. گاهی ایدئولوژیهای انقلابی، خیلی زود رنگ میبازند و خودشان را به نظام معطوف به قدرت تبدیل میکنند. دیگر معطوف به ملت نیستند. درحالیکه در آغاز، معطوف به ملت بودند. به قول شهید بهشتی : «شیفتگان خدمت» بودند نه «تشنگان قدرت». فروپاشی ایدئولوژیک یعنی همین استحاله.
در دههی اول انقلاب، و در دوران دفاع مقدس، ایدئولوژی انقلابی همچنان حضوری پررنگ داشت. ملت حاکم بود. مستضعفان حاکم بودند. به قول میرحسین موسوی «همین طبقهی مستضعف بودند که پررنگترین حضور را در جبههها داشتند، بدون هیچ انتظار و چشمداشتی». اما پس از آن، خدمتگزاران ملت، تبدیل به خدمتگزاران قدرت شدند. اینجا بود که ایدئولوژی رنگ باخت، و امروز پس از سی سال، تنها پوستهای بیش از آن برجای نمانده است. تا حالا هم که مانده، از جیب ایدئولوژی دههی شصت انقلابی میخورد. اما این ذخیره رو به پایان است.
و اما بعد: ترمیم.
ترمیم نظام سیاسی ایدئولوژی زدودهی ناکارآمد فاسد، چگونه ممکن است؟ براینباورم که ترمیم هم باید با ایدئولوژی باشد. بدون ایدئولوژی، فروپاشی محتملتر خواهد بود. فروپاشی، یعنی فروپاشی جغرافیایی (تهدید تمامیت ارضی، تکهپاره شدن ایران)، فروپاشی اجتماعی (تنشزایی میان گروهها، طبقات اجتماعی، قومهای ایرانی، شهرهای مختلف،) و فروپاشی سیاسی به معنای سقوط نظام سیاسی، و حاکمیت قانون، و نوعی آنارشیسم رو به زوال (زیرا آنارشیسم رو به کمال هم داریم که با این وضعیت سازگار نیست و وحدت اجتماعی و تکامل فردی فضیلتمحور میطلبد).
چه باید کرد؟
ایدئولوژی، جایگزین ندارد. با براندازی «سلبی» و یا جنگ، یا توطئه و خرابکاری؟ یا ترور یا کودتا نمیتوان جایگزینی برای ایدئولوژی ایجاد کرد. این گزینهها فقط به فروپاشی میانجامد.
اما آیا یک ایدئولوژی جایگرین وجود دارد؟ اگر میتوانید ایدئولوژی جایگزین از جیبتان درآورید تا بتوانید به اندازهی نصف انقلاب پنجاهوهفت نیرو بسیج کنید، بسم الله. به قول حق تعالی : «فٱتوا بسوره من مثله وادعوا شهدائم من دون الله ان کنتم صادقین.» و البته پاسخ هم بلافاصله است «فان لم تفعلوا و لن تفعلوا» که نمیکنید و نخواهید کرد! ایدئولوژی یک شبه ساخته نمیشود. اما ما که یک ایدئولوژی کارآمد داریم. پس به همان بازگردیم.
بازگشت به ایدئولوژی از زبان میرحسین موسوی در بیانیه شماره ۹
باید باز گردیم، هنوز دیر نشده است. هنوز میتوان اطمینان آسیب دیدهی مردم را بازسازی کرد؛ امنیت نظام ما در گرو چنین کاری است. […] مطبوعات آزاد مجاری تنفسی یک جامعه سالمند؛ برای ترمیم اعتماد مردم این مجاری را مسدود نکنید.
باید به اسلام باز گردیم، اسلام ناب محمدی که تحجر را بر نمیتابد و تا قیام قیامت برای معضلات جدید بشریت پاسخهای بکر و نو دارد. به اسلامی باز گردیم که ما را به امانت و راستی فرا خوانده است.
به صداقت بازگردیم. چگونه از مردم میخواهیم ایمانهای مذهبیشان را سرمایه اعتماد به ما قرار دهند در حالی که صراحتا به آنان دروغ گفته میشود؟
به خرد بازگردیم. کشوری به عظمت ایران را، با آرمانهایی به بزرگی اهداف انقلاب اسلامی و با دشمنانی به آن سرسختی و کینهتوزی که میشناسیم با دور ریختن سی سال تجربه مدیریتی و انکار ضرورت برنامهریزی و تصمیمات خلقالساعه فردی اداره نمیتوان کرد.
به قانون بازگردیم؛ به قانون اساسی، این بزرگترین میثاق ملت. به قوانینی که خود وضع کردهایم پایبند بمانیم و آنها را اجرا کنیم. بدون این کار سنگ روی سنگ بند نخواهد ماند.
به مردم بازگردیم. چرا هر گره سهلی را با دندانهای امنیتی باز میکنیم؟ چرا به کوچکترین بهانه، هرکسی را از دایره خودیهایمان دور میکنیم؟ این یکی بیش از اندازه جوان است، آن یکی بیش از اندازه هنرمند است، آن یکی روشنفکر است، این یکی با ما اختلاف سلیقه دارد، آن یکی دانشجوست، این یکی از کار ما ایراد میگیرد، آن یکی به گروه ما تعلق ندارد، این یکی قدش بلند است، آن یکی خیلی شیکپوش است. آنقدر از دور خود میرانیم تا این که تنها میمانیم. این شیوه انقلاب اسلامی نیست، و شیوه اسلامی نیست که آغوشش را به روی همه باز میکند و به صرف شهادت زبانی، انسانها را در دایرۀ خود میآورد.
برای بازگشت به ایدئولوژی، رشادت لازم است. صبوری لازم است. اخلاق لازم است. با اخلاق باشیم. باهم مهربان باشیم. منفعتطلبی شخصی را کنار بگذاریم. به همهیمان فکر کنیم. منافع جمعی را درک کنیم. مشارکت لازم است. باهم کار و فعالیت کنیم. کار داوطلبانه لازم است. دستگیری لازم است. دستگیری از مستضعفان. مدارا لازم است. ایثار و از خود گذشتگی لازم است. تنفقوا مما تحبون لازم است. وطندوستی لازم است. ایران را دوست بداریم.
ایران برای ماست. انقلاب برای ماست. سرنوشت خودمان چه فردی چه جمعی به دست خودمان است. پس به خودمان بازگردیم.
به خودمان بازگردیم. به انقلاب پنجاهوهفت بازگردیم. به ایدئولوژی بازگردیم.
مهدی شادکار – ۲۲ بهمن ۱۳۹۷